اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«بی گمان ابراهیم (خود به تنهایی) امتی مطیع خداوند وپاکدین بود و از مشرکان نبود .»، روایت شده است که وی آموزگار نیکی ها بود . [در تفسیر سخن خدای متعال]
کل بازدیدها:----554815---
بازدید امروز: ----126-----
بازدید دیروز: ----81-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
یکشنبه 90/8/15 ساعت 11:56 عصر

 
  • صدای نم نم باران خواب را از چشمانم ربوده بود ...
  • هر کاری کردم نتوانستم چشمان منتظرم را با شهر خواب آلود همراه سازم ...
  • از جایم بلند شدم ...
  • آرام آرام به سمت حیاط حرکت کردم ...
  • صدای چک چک باران نزدیک و نزدیکتر می شد ...
  • فضا مملو از بوی باران شده بود ...
  • وقتی به حیاط رسیدم با آهنگ باران همراه شدم ...
  • چشمها را باید شست ...
  • جور دیگر باید دید ...
  • چترها را باید بست ...
  • زیر باران باید رفت ...
  • فکر را ، خاطره را ...
  • زیر باران باید برد ...
  • با همه مردم شهر ...
  • زیر باران باید رفت ...
  • دوست را زیر باران باید دید ...
  • عشق را زیر باران باید جست ...
  • هرکجا هستم باشم ...
  • آسمان مال من است ...
  • پنجره ، فکر ، هوا ...
  • عشق ، زمین مال منست ...
  • ...
  • وقتی همنفس باران شدم خودم را بدستش سپردم ...
  • حال برخورد قطرات باران را به صورتم حس میکردم ...
  • هر قطره از باران جان تازه ای به کالبدم می دمید ...
  • و زخمهای دلم را با هر ترنمش تسکین می داد ...
  • سر مست باران گشته بودم ...
  • احساس عجیبی داشتم ...
  • یک نوع احساس سبکی ...
  • دستانم را به سوی خدا بلند کردم ...
  • و چشمانم به آسمان دوخته شد ...
  • ناگهان درهای آسمان باز گشت  ...
  • صیحه ای از دل آسمان بلند شد و بر قلبم نشست ...
  • ـ برخیز و روحت را با باران نگاهت جان تازه ای بخش ...
  • نوری از آسمان بر قلبم فرود آمد ...
  • و قطرات اشک بر بستر خشک تنهایی ام جاری گشت ...
  • ...
  • حرفهایم را با او زدم و تمام دردها را با او گفتم ...
  • ...
  • ..
  • .

  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else